روشن است که انتقاد عامل رشد و اصلاح امور است. معنای ضمنی این سخن آن است که نبود انتقاد، مانع رشد، و بی انتقادی عامل درجا زدن است. برای اینکه به ارزش و اهمیت این داوری بهتر پی ببریم، آن را در سطح فردی و اجتماعی، مورد بررسی قرار می دهیم:
در سطح فردی، کافی است که نگاهی به مهارتهای خویش بیفکنیم. حداقل مهارت هر فرد این است که توانایی سخن گفتن دارد. اما، همین مهارت به ظاهر ساده، یک شبه حاصل نشده، بلکه حداقل محصول چند ساله دوره کودکی است که زیر ضربات کوبنده انتقاد دیگران شکل گرفته است. بسیاری از کودکان ـ اگر نگوییم تقریباً همه آنان ـ ادای برخی از حروف برایشان مشکل است و غلط ادا می کنند. ولی با هر بار ادای غلط، با انتقاد دیگران مواجه می شوند و دیگران بر این گفته خطا به آنان می خندند و شکل صحیح تلفظ کلمات را برایشان تکرار می کنند. این درس آموزی شبانه روزی، سالها بعد نتیجه می دهد و آن کودک دیروزی که ادای کلمات غلط او موجب خنده دیگران می شد، امروز به سخنوری توانا تبدیل می شود که از آن همه خطاهای آغازین خود، دیگر یادی نمی کند.
هنوز هیچ دیدگاهی نوشته نشده است